Untitled Document

پیدا كردن احوال مردگان كه مكشوف شده است بطریق خواب - ۲

و عمر بن عبدالعزیز گوید: رسول را صلوات الله علیه- بخواب دیدم با ابوبكر و عمر نشسته، چون با ایشان بنشستم ناگهان علی-رضی الله عنه- در آمد و معاویه را بیاوردند و در خانه فرستادند و در ببستند، در وقت علی بیرون آمد و گفت: «قُضِيَ لِي وَرَبِّ الْكَعْبَةِ»، یعنی كه حق مرا نهادند، پس بزودی معاویه بیرون آمد و گفت: غُفِرَ لِي وَرَبِّ الْكَعْبَةِ، مرا نیز عفو كردند و بیامرزیدند ابن عباس یک راه از خواب درآمد پیش از آنكه حسین را بكشتند و گفت: «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ» گفتند: چه افتاد؟ گفت: حسین را كشتند، گفتند: چرا؟ گفت: رسول را- صلوات الله علیه- دیدم و با وی كوزه ای آبگینه پر از خون، گفت: بینی كه امت من پس از من چه كردند، فرزندم حسین را بكشتند و این خون وی و اصحاب ویست بتظلم پیش خدای برم، پس از بیست و چهار روز خبر آمد كه حسین را بكشتند. و صدیق را بخواب دیدند ویرا گفتند: تو همیشه اشارت بزبان همی كردی و می گفتی كه این كارها در پیش من نهاده است، گفت: آری، لَا إِلٰهَ إِلَّا اللَّهُ كه بگفتم بهشت در پیش من نهادند.

و یوسف ابن الحسین را بخواب دیدند، گفتند خدای تعالی با تو چه كرد؟ گفت: رحمت كرد، گفتند: بچه؟ گفت: بدانكه هرگز جد بهزل آمیخته نكردم و منصور بن اسمعیل گوید: عبدالله بزاز را بخواب دیدم، گفتم خدای تعالی با تو چه كرد؟ گفت: هر گناه كه بدان اقرار دادم بیامرزیدند مگر یک گناه شرم داشتم كه اقرار دهم، مرا در عرق بر پای بداشتند تا گوشت روی من همه بیفتاد، گفتند: آن چه بوده گفت: یک راه در غلامی نگریدم نیكو آمد مرا شرم داشتم كه اقرار دهم.