پیدا كردن اسباب دوستی تا از آنجا معلوم شود كه مستحق دوستی جز حق تعالی نیست - ۲
سبب دویم نیكو كاریست، كه هر كه با وی نیكویی كرده باشد ویرا دوست دارد بطبع، و ازین گفته اند: «اَلاِنْسَانُ عَبِيدُ اْلاِحْسَانِ [آدمی بندهٔ نیكوكاری است]». و رسول- صلوات الله علیه- گفت: «یا رب هیچ فاجر را بر من دست مده تا با من نیكویی كند، كه آنگاه دل من ویرا دوست گیرد» و بحقیقت این نیز بازان آید كه خود را دوست داشته باشد: كه احسان آن بود كه كاری كند كه سبب بقاء وی بود یا سبب كمال صفات وی بود؛ ولكن آدمی تن درستی دوست دارد نه بعلتی، و طبیب را دوست دارد بعلت تن درستی و برای آن، هم چنین خویشتن را دوست دارد نه بعلتی، و كسی را كه با وی نیكویی كند دوست دارد برای نیكویی كردن.
سبب سیم آنكه نیكوكار را دوست دارد اگرچه با وی نیكویی نكرده باشد، چه اگر كسی بشنود كه در مغرب پادشاهی نیكو كارست و عالم و عادل و همه خلق از وی براحت اند، طبع بوی میل گیرد، اگر چه داند هرگز بمغرب نخواهد رسید و احسان وی نخواهد دید.
سبب چهارم آنكه كسی را دوست دارد كه نیكو بود، نه برای چیزی كه از وی حاصل كند، ولكن برای ذات وی و نیكویی وی: كه جمال خود محبوبست بطبع در نفس خویش؛ و روا بود كه كسی صورت نیكو دوست دارد، نه برای شهوت چنانكه سبزه و آب روان دوست دارد، و نه برای آنكه بخورد، ولكن چشم را خود جمال وی لذتی بود و جمال و حسن محبوبست؛ و اگر جمال حق تعالی معلوم شود درست شود كه ویرا دوست توان داشت، و معنی جمال پس ازین گفته آید كه چیست.