پیدا كردن آفات طمع و حرص و فایدهٔ قناعت - ۳
ترا گفتم بر گذشته اندوه مخور و گفتم محال باور مكن، بدانكه پر و بال و گوشت من ده مثقال نباشد، اندر شكم من دو مروارید چهل مثقال چگونه صورت بندد و اگر بودی چون از دست تو بشد غم خوردن چه فایده؟! این بگفت و بپرید؛ و این مثل برای آن گفته همی آید تا معلوم شود كه چون طمع پدید آید همه محالات باور كند. و ابن السماک- رحمة الله علیه- گوید: طمع رسنی است بر گردن و بندی است بر پای رسن از گردن خود بیرون كن تا بند از پای برخیزد.
۩نوع دیگر از نصایح۩
الٰهی چه درد بود ازین بیش معشوق توانگر و عاشق درویش.
الٰهی هر كه با تو سازد گویند دیوانه است و هر كه با خود سازد گویند بیگانه است.
الٰهی دانستم كه این كار نه كار من است و آمدن در این راه نه بپای من است تو گفتی رأی تو نیست رأی من است.
حقیقت بی شریعت زرق و از حق دوریست شریعت بی حقیقت حرفت است و مزدوریست.
الٰهی همه نادانند و هم ناتوانند، از بام برآیی از در آییم، و اگر بخوانی در آرزوی آنیم، فراق كوهرا هامون كند هامونرا جیحون كند جیحونرا پر خون كند. دانی كه با دل این ضعیف چون كند، اندرون گور همه حسرت است، و بیرون گور همه عبرت است، میان حسرت چه جای عشرت است.
الٰهی بفضای محبت میخوانی، و بكبریای عزت میرانی من نمیدانم كه تو چه میدانی.
الٰهی دین اهل دعوی در نفاق شد، و جان اهل معنی در اشتیاق شد. ای دوزخ سر تو ندارم از خود خبر مده، و ای بهشت مهر تو ندارم درد سر مده.