پیدا كردن میدان فكرت كه در چه باشد و كجا رود - ۱
بدانكه مجال و میدان فكرت بی نهایتست، كه علوم را نهایت نیست و فكرت در همه رواست، ولكن هر چه نه براه دین تعلق دارد ما را شرح آن مقصود نیست، اما آنچه براه دین تعلق دارد اگر چه تفصیل آن بی نهایتست ولكن فذلک آن بتوان گفت، و بدانكه براه دین معاملت بنده میخواهیم كه میان وی و میان حق تعالی است، كه آن راه ویست كه بدان بحق رسد. و تفكر بنده یا در خود بود یا در حق، اگر در حق بود یا در ذات و صفات وی بود یا در افعال و عجایب مصنوعات وی، واگر در خود تفكر كند یا در صفاتی است كه آن مكروه حقست و ویرا از حق دور كند، و آن معاصی و مهلكاتست، ویا در آنچه محبوب حق است كه ویرا نزدیک گرداند بوی، و آن طاعت و منجیاتست، پس فذلک این چهار میدانست [این چهار میدان را پس ازی در دو میدان آورده است]. و مثل بنده هم چون عاشق است كه اندیشهٔ وی یا در جمال معشوق و حسن صورت وی بود ویا در افعال و اقوال و اخلاق وی بود، و اگر در خود اندیشد یا از آن اندیشد كه ویرا نزدیک معشوق قبول زیادت كند، یا در آنكه ویرا از آن كراهیت آید تا از آن حذر كند؛ هر اندیشه كه بحكم عشق بود ازین چهار بیرون نبود، اندیشهٔ عشق دین و دوستی حق تعالی هم چنین بود.
میدان اول
آن بود كه از خود اندیشد تا صفات و اعمال مكروه وی چیست تا خویشتن از آن پاک كند، و این معاصی ظاهر باشد یا خبایث اخلاق باشد در باطن، و این بسیارست: كه معاصی ظاهر بعضی بهفت اندام تعلق دارد چون زبان و چشم و دست و غیر آن، و بعضی بجمله تن، و خبایث باطن همچنین؛