پیدا كردن میدان فكرت كه در چه باشد و كجا رود - ۲
و در هر یكی ازین اندیشه را سه حال بود: یكی آنكه فلان كار و فلان صفت مكروه است یا نه، كه این همه جایها روشن نبود و بتفكر توان شناخت، دوم آنكه چون مكروهست من بدین صفت هستم یا نه، كه صفت نفس نیز آسان نتوان شناخت الا بتفكر؛ و سوم آنكه اگر بدان صفت موصوف است تدبیر خلاص ازین چیست. پس هر روز بامداد باید كه یكی ساعت در تفكر این كند، و اندیشه اول در معاصی ظاهر كند: از زبان اندیشه كند كه اندرین روز بسخن مبتلا خواهد شد و باشد كه در غیبت و دروغ افتد، تدبیر آن باندیشد كه ازین چون حذر كند، و همچنین اگر در خطر است كه در لقمهٔ حرام افتد تدبیر آن باندیشد كه از آن حذر چون كند، و هم چنین از همهٔ اندامهاء خویشتن تفحص كند و در همهٔ طاعات بیندیشد، و چون از این فارغ شد در فضایل اندیشه كند تا همه بجای آرد: مثلا گوید این زبان برای ذكر و راحت مسلمانان است و برای آن آفریده اند. و من قادرم كه فلان ذكر كنم و فلان سخن خوش گویم تا كسی بیاساید، و چشم برای آن آفریده اند تا دام وی باشد كه بدان سعادت صید كنم و بدین چشم در فلان عالم نگرم بچشم تعظیم و در فلان فاسق نگرم بچشم تحقیر، تا حق چشم گزارده باشم، و مال برای راحت مسلمانان آفریده اند، فلان صدقه بدهم، و اگر مرا حاجتست صبر كنم و ایثار كنم، این و امثال این هر روز اندیشه كند و باشد كه باندیشهٔ یک ساعت ویرا خاطری درآید كه همه عمر معصیتی دست بدارد پس ازینست كه تفكر یک ساعت از طاعات یک ساله بهترست كه فایدهٔ وی جمله عمر را باشد. و چون از تفكر طاعات و معاصی ظاهر بپرداخت بباطن شود و از اخلاق بد بیندیشد تا در باطن وی ازان چیست، و از منجیات چیست كه ویرا نیست تا طلب كند، و آن نیز راز است، ولكن اصل مهلكات ده است،