پیدا كردن میدان فكرت كه در چه باشد و كجا رود - ۳
اگر ازین خلاص یابد تمام بود: بخل و كبر و عجب و ریا و حسد و تیزی چشم و شره طعام و شره سخن و دوستی مال و دوستی جاه و از منجیات نیز ده است: پشیمانی بر گناه و صبر بر بلا و رضا بقضا و شكر بر نعمت و برابر داشتن خوف و رجا و زهد در دنیا و اخلاص در طاعت و خُلق نیكو با خلق و دوستی خدای تعالی، و درین هر یكی مجال تفكر بسیار است، و آن بر كسی گشاده بود كه علوم این صفات چنانكه درین كتاب [کیمیای سعادت] گفته ایم بشناسد، و باید كه بنده جریده ای دارد خویشتن را این صفات بر وی نبشته، چون از معالجهٔ یكی فارغ شود خط بر وی كشد و بدیگر مشغول گردد، و باشد كه هر كسی را بعضی ازین اندیشها مهمتر بود مثلا عالم با ورع كه ازین همه برسته باشد غالب آن بود كه خالی نباشد ازانكه بعلم خویش مینازد و نام و جاه میجوید باظهار آن، و عبادت و صورت خویش در چشم خلق آراسته میدارد و بقبول خلق شاد میباشد و اگر كسی در وی طعن كند با وی حقد در دل میگیرد و بمكافات مشغول میشود، و اینهمه خباثت است ولكن پوشیده تر و همه تخم فساد دینست. پس هر روز باید كه درین فكرت می كند تا ازین چون گریزد و بودن و نابودن خلق نزدیک خویش برابر كند تا نظر وی همه بحق بود، و اندرین مجال فكرت بسیارست.
پس ازین جمله معلوم شد كه تفكر را كه بنده در صفات خویش كند درین دو جنس نهایت نیست، اما تفصیل آن ممكن نبود گفتن.