Untitled Document

سوال منكر و نكیر - ۳

 و ما بدین قدر كه گفته آمد اقتصار خواهیم كرد تا دراز نشود، و ختم كنیم كتابرا بخوابهائی كه حكایت كرده اند بزرگان در احوال مردگان، كه راه نیست این علم را بمعرفت احوال مردگان الا از راه مكاشفهٔ باطن، اما در خواب و اما در یقظه [بیداری]، اما از راه حواس راه بایشان نیست: كه ایشان بعالمی شدند كه جملهٔ این حواس از دریافتن آن همچنا ن معزول بود كه گوش معزولست از ادراک رنگها و چشم معزولست از ادراک آوازها؛ بلكه در آدمی یک خاصیت است كه بدان اهل آن عالم را بتواند یافت، لكن آن خاصیت پوشیده است بزحمت حواس و مشغلهٔ دنیا، چون ازان مشغله در خواب خلاصی یابد حالت وی بایشان نزدیک گردد و احوال ایشان كشف افتد، و بدان خاصیت است كه ایشان را از ما خبر بود تا باعمال نیكوی ما شاد باشند و بمعاصی ما اندوهگین- چنانكه اندر اخبار آمده است. و حقیقت آنست كه خبر ما از ایشان و خبر ایشان از ما بی واسطهٔ لوح محفوظ نیست، كه احوال ما و ایشان در لوح محفوظ نبشته است، چون باطن آدمی را با آن مناسبتی افتد در خواب احوال ایشان را از آنجا بداند، و چون ایشان را مناسبتی افتد احوال ما بدانند، و مثل لوح محفوظ چون آینه است، كه صورت همه چیزها در وی است، و روح آدمی هم چون آینه است، و روح مرده هم چنین، پس هم چنان كه در آینه چیزی از آینهٔ دیگر پدید آید از لوح محفوظ در ما و در ایشان پدید آید، و گمان مبر كه لوح محفوظ جسمی باشد مربع از چوب یا از نی یا چیز دیگر چنانكه بچشم ظاهر ویرا بتوان دید و نبشتها كه بر ویست بر توان خواند، لكن اگر خواهی هم از خویشتن طلب كن، كه در تو نمودگار هرچه در آفرینش است هست تا بدان سبب ترا ره بود بمعرفت همه، لكن از خود غافلی دیگری چون شناسی؟!