Untitled Document

پیدا كردن احوال مردگان كه مكشوف شده است بطریق خواب - ۱

احمد بن ابی الحواری می گوید: زنی را بخواب دیدم كه بجمال وی هرگز ندیده بودم و روی وی همچون نور همی تافت گفتم: این روشنی روی تو از چیست؟ گفت: یاد داری كه فلان شب خدای را یاد كردی و بگریستی؟ گفتم: دارم، گفت: آب چشم تو در روی خویش مالیدم این همه نور از آنست. كتانی می گوید: جنید را بخواب دیدم، گفتم: خدای با تو چه كرد؟ گفت: بر من رحمت كرد، و آن همه عبارات و اشارات باد ببرد و هیچ حاصل نیامد مگر آن دو ركعت نماز كه بشب می كردم. زبیده را بخواب دیدند گفتند: خدای تعالی با تو چه كرد؟ گفت: بر من رحمت كرد بدین چهار كلمه كه همی گفتم: «لا اله الا الله افنی بها عمری، لا اله الا الله ادخل بها قبری، لا اله الا الله اخلو بها وحدی لا اله الا الله القی بها ربی [با لا اله الا الله عمر خود را تمام كنم و با آن داخل گور شوم و با آن خلوت كنم و با آن پروردگار خود را ملاقات كنم]». بستر را بخواب دیدند گفتند كه: خدای تعالی با تو چه كرد؟ گفت: رحمت كرد و گفت: شرم نداشتی از من بان سخی از من ترسیدی؟ و ابوسلیمن را بخواب دیدند گفتند: خدای تعالی با تو چه كرد؟ گفت: رحمت كرد و مرا هیچ آن زیادن نداشت [مقصود آنست كه این انگشت نمائی بزیان من تمام شد] كه اشارت این قوم بمن بود، یعنی انگشت نمای بودم در میان اهل دین و ابوسعید خراز گوید: ابلیس را بخواب دیدم، عصا برگرفتم تا ویرا بزنم، هاتفی آواز داد كه وی از عصا نترسد، وی از نوری ترسد كه در دل باشد مسوحی گوید ابلیس را بخواب دیدم برهنه، گفتم: شرم نداری از مردمان؟ گفت: اینان مردم نیند، اگر مردم بودندی چنانكه كودک با گوَز بازی كند من با ایشان بازی نكنمی، مردمان گروهی دیگرند كه مرا زار و نزار بكردند و اشارت بصوفیان كرد.