در بیان آنكه كفر و ایمان با یكدیگر جمع نمیشود - ۴
در جواب ایشان گفت این سگ مدّتی ملازم در من بوده و سر بر آستانه من نهاده من شرم میدارم كه سنگ بر سر وی زنم و او را باز گردانم شما او را بزنید و باز گردانید ای درویش خوش باش كه ازین سخن بوی امیدواری میاید وقتی كه مخلوق شرم میدارد كه سگی را كه چند روزی سر بر آستانه وی نهاده از پیش خود براند او كه اكرم الاكرمین و ارحم الراحمین ست از كرم وی نسزد كه بنده را كه مدتی عمر خود در بندگی او گذرانیده و سر ارادت بر آستانه عبادت نهاده و او را بپاكی یاد كرده از درگاه خود براند و از رحمت خود محروم گرداند تضرع و زاری هم بدرگاه او باید بود
* * شعر:
كه بكشاید دری كایزد به بندد * بیا تا هم برین درگه بزاریم
سرافرازیم اگر بر بنده بخشی * وگرنه از گنه سر بر نیاریم
خدایا گر بخوانی ور برانی * بجز فضلت در دیگر نداریم
ای برادر اگر صدیقی نه باری متابعت صدیقی كن حكایت
* * منظومه:
صفه را نقش میكردند استادان چین * بشنو این معنی كزین بهتر حدیثی نشنوی *
اوستادی نیمه را كرد همچون آئینه * اوستادی نیمه را كرد نقش معنوی*
تا هران نقشی كه حاصل باشد اندر نیمه * بینی اندر نیمه دیگر چو اندر وی روی*
ای برادر خویشتن را صفه دان همچنان * هم بسقف نیک عالم هم به بنیاد قوی*
باری ازان نیمه بر نقش نتوان شدن * جهد آن كن تا مگر آن نیمه دیگر شوی *
الٰهی بحرمت مخلصان كه بر ما مفلسان رحمت فرمای و بآبروی صدیقان كه همه را در دین صدق روزی گردان.