حقیقت خوی نیكو - ۴
پس بدانكه نیكوخویی مطلق آن بود كه این همه معانی اندر وی معتدل و راست بود، چنانكه نیكو رویی آن بود كه همه اندامهای وی راست و نیكو بود، و خلق اندرین بچهار گروهند: یكی آن باشد كه كمال این همه صفات ویرا حاصل بود، و نیكوخوی بكمال باشد: همه خلق را بوی اقتدا باید كرد، و این نبود الا پیغمبر را -صلی الله علیه وسلم-، چنانكه نیكو رویی مطلق یوسف را بود- علیه السلام- دوم آنكه این همه صفات اندر وی بغایت زشتی بود، و این بدخوی مطلق بود: واجب بود ویرا از میان خلق بیرون كردن، كه وی نزدیک بود بصورت شیطان، كه شیطان بغایت زشتی است، و زشتی شیطان زشتی باطن و صفات و اخلاق است؛ سوم آنكه در میان این دو درجه باشد، ولیكن بنیكوتر نزدیكتر؛ چهارم آنكه در میانه باشد، لیكن بزشتی نزدیكتر بود؛ و چنانكه اندر حسن ظاهر نیكویی بغایت و زشتی بغایت كمتر بود: و بیشتر اندر میانه باشد، اندر خلق نیكو همچنین بود: پس هر كسی را جهد باید كرد، تا اگر بكمال نرسد، باشد كه بدرجهٔ كمال نزدیكتر بود، و اگر همه اخلاق وی نیكو نبود، باری بعضی یا بیشتر نیكو بود. و چنانكه تفاوت اندر نیكو رویی و زشت رویی نهایت ندارد، اندر خلق همچنین باشد.
اینست معنی خلق نیكو بتمامی، و این نه یک چیزست، نه ده، و نه صد، كه بسیار است، ولیكن اصل این با قوت علم و غضب و شهوت و عدل است، و دیگر همه شاخهاء وی بود.