علامت خوی نیكو - ۴
روزی خالی كردند، وی اندر گرمابه شد، گرمابه بان غافل بود، روستائیی در گرمابه شد، ویرا دید، پنداشت كه وی هندوی [غلام – سیاه] است از خادمان گرمابه، گفت: خیز آب بیار، بیاورد، گفت: برخیز گل بیاور، بیاورد، و همچنین وی را كار همی فرمود، و وی همی كرد، چون گرمابه بان در آمد و آواز ورستایی شنید كه وی را كار همی فرماید، بترسید و بگریخت، چون بیرون آمد، گفتند: گرمابه بان بگریخت از این واقعه، گفت: بگو مگریز، كه جرم آن را بوده است كه تخم بنزدیک كنیزک سیاه بنهاد. عبدالله درزی -رحمة الله- از بزرگان بوده است، گبری وی را درزئی فرمودی چندبار، و هر بار سیم قلب بوی دادی و وی بستدی، یكبار غایب بود، شاگرد سیم قلب نگرفت، چون باز آمد گفت: چرا چنین كردی، كه چندین بار است كه وی با من همی كند، و بر وی آشكارا نكردم و از وی میستدم، تا مسلمانی دیگر را فریفته نكند بسیم قلب.
اویس قرنی -رحمة الله علیه- همی رفتی و كودكان سنگ همی انداختندی اندر وی، گفت: باری [لااقل – اقلا] سنگ خرد اندازید تا ساق من شكسته نشود، كه آنگاه نماز برپا نتوانم كرد.
یكی احنف قیس را دشنام همی داد، و با وی همی رفت و وی خاموش، چون بنزدیک قبیله خویش رسید بایستاد و گفت: اگر باقی مانده است اینجایگاه بگوی، كه اگر قوم من بشنوند ترا برنجانند.
زنی مالک دینار را گفت: «ای مُرایی [ریاكار]»، گفت: نام من اهل بصره گم كرده بودند، تو باز یافتی! اینست نشان كمال حسن خلق كه این قوم را بوده است، و این صفت كسانی باشد كه خویشتن بریاضت از صفات بشریت پاک كرده باشند، و جز حق تعالی را نبینند. و هرچه نبیند از وی بینند، و هر كسی كه از خویشتن نه این بیند و نه چیزی اندک كه مانند این بود باید كه غره نشود و بخویشتن گمان نیكو خویی نبرد.