Untitled Document

تنـزیه

و چندی و چونی و چگونی را بوی راه نیست، و هرچه در خیال آید، و در خاطر آید – از كمیت و كیفیت – وی از آن پاكست: كه آن همه صفات آفریدگان ویست. و وی بصفت هیچ آفریده نیست، بلكه هر چه وهم و خیال صورت كند، وی آفریدگار آنست. و خردی و بزرگی مقدار را بوی راه نیست، كه این نیز صفت اجسام عالم است، و وی جسم نیست. و ویرا با هیچ جسم پیوند نیست. و بر جای نیست، و در جای نیست، بلكه خود اصلا جای گیر و جای پذیر نیست. و هر چه در عالم است زیر عرش است، و عرش زیر قدرت وی مسخرست، و وی فوق عرش است، نه چنانكه جسمی فوق جسمی باشد، كه وی جسم نیست، و عرش حامل و بردارنده وی نیست، بلكه عرش و حَمَله [جمع حامل: بردارندگان] عرش همه برداشته و محمول لطف و قدرت وی اند و امروز هم بدان صفت است كه در ازل بود – پیش از آنكه عرش را بیافرید – و تا ابد همچنان خواهد بود: كه تغیر و گردش را بوی و صفات وی راه نیست: كه اگر گردش بصفت نقصانی بود، خدای را نشاید، و اگر بصفت كمالی باشد، از پیش ناقص بوده باشد، و حاجتمند این كمال بوده باشد، و محتاج آفریده بود، و خدایی را نشاید. و باز آنكه از همه صفات آفریدگان منزّه است، درین جهان دانستنی است و در آن جهان دیدنی است، و چنانكه درین جهان بیچون و بیچگونه دانند ویرا، در آن جهان نیز بی چون و بی چگونه بینند ویرا: كه آن دیدار از جنس دیدار این جهانی نیست.