پیدا كردن علاج دل تا حاضر شود - ۱
بدانكه غفلت دل در نماز از دو سبب بود:
یكی از ظاهر بود، و یكی از باطن. اما آنچه ظاهر بود آن باشد كه نماز جایی كند كه چیزی میبیند یا میشنود، كه دل بدان مشغول می باشد: و دل تبع چشم و گوش بود. علاج وی آن بود كه نماز جایی كند كه هیچ آواز نشنود، و اگر جایی تاریک بود بهتر باشد تا چشم بر هم نهد، و بیشتر عابدان عبادت را خانهٔ ساخته باشند خرد و تاریک: كه در جای فراخ دل پراگنده تر باشد. و ابن عمر – رضی الله عنهما – هرگه كه نماز كردی، شمشیر و كتاب و هر قماشیكه بودی از پیش برگرفتی، تا چشم بدان مشغول نشود.
و سبب دوم از باطن بود، و آن اندیشه و خواطر پراكنده بود، و این دشوارتر و صعبترست، و این از دو گونه بود: یكی از كاری بود كه وقتی دل بدان مشغول شود، و تدبیر آن بود كه نخست آن كار تمام كند و دل فارغ گرداند، آنگاه نماز كند، و برای این گفت رسول – علیه السلام - «اذا حضر العشاء والعشاء فابدؤا بالعشاء چون طعام پیش آید و نماز، نخست طعام بخورید»؛ و همچنین اگر با كسی سخنی دارد، باید كه نخست سخن بگوید و دل ازان اندیشه فارغ كند. دیگر نوع اندیشه كاری باشد كه بیک ساعت تمام نشود، یا خود اندیشهٔ پراگنده باشد كه بر دل غالب شده باشد بعادت، و علاج این آن بود كه دل بمعانی – ذكر و قرآن خواندن مشغول میدارد، و معنی آن میاندیشد، تا بدین اندیشه آنرا دفع كند، و این، تسكین كند، اندیشهٔ آن نیز دفع نیوفتد، تدبیر آن كند تا مسهلی – خورد تا مادهٔ آن علت از باطن قمع [ریشه كن كردن] كند: و مسهل این بود كه بترک آن چیز كه اندیشه از آنست بگوید، تا برهد، و اگر نتواند، هرگز از آن اندیشه نرهد،