حقیقت دل - ۲
و اگر قسمت پذیر بودی، روا بودی كه در یک جانب وی جهل بودی بچیزی و در دیگر جانب علم هم بدان چیز، و در یک حال هم عالم بودی و هم جاهل، و این محال باشد! این روح با آنكه قسمت پذیر نیست، و مقدار را بوی راه نیست، آفریده است، و خلق آفریدن را نیز گویند چنانكه تقدیر را گویند، پس بدین معنی از جملهٔ خلق است، و بدان دیگر معنی از عالم امر است نه از عالم خلق، كه عالم امر عبارت از چیزهایست كه مساحت و مقدار را بوی راه نباشد.
پس كسانیكه پنداشتند كه روح قدیمیست غلط كردند، و كسانیكه گفتند كه عرض است هم غلط كردند، كه عرض را بخود قیام نبود، و تبع بود، و جان اصل آدمیست، و همه قالب تبع وی است، عرض چگونه بوده باشد؟ و كسانیكه گفتند جسم است هم غلط كردند، كه جسم قسمت پذیر بود، و جان قسمت پذیر نیست؛ اما چیزی دیگر هست كه آنرا روح گویند، و قسمت پذیرست، ولیكن آن روح ستوران نیز باشد؛
اما روح كه ما آنرا دل میگوئیم، محل معرفت خدای تعالی است، و بهایم را این نباشد؛ و این نه جسمست و نه عرض، بلكه گوهریست از جنس گوهر فرشتگان، و حقیقت وی شناختن دشوار بود، و در شرح كردن آن رخصت نیست، و در ابتدای رفتن راه دین بدان معرفت حاجت نیست، بلكه اول راه دین مجاهدتست، و چون كسی مجاهدت بشرط بكند، خود این معرفت ویرا حاصل شود، بی آنكه از كسی بشنود، و این معرفت از جملهٔ آن هدایتی است كه حق تعالی گفت: «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا» [كسانیكه در ما بكوشند، براههای خود آنانرا رهبری میكنیم] و كسیكه مجاهدت هنوز تمام نكرده باشد، با وی حقیقت روح گفتن روا نباشد. اما پیش از مجاهدت لشكر دل را بباید دانست كه كسی كه لشكر دل را نداند جهاد نتواند كرد.