آدمی را از چند چیز آفریده اند
اگر خواهی كه خود را بشناسی، بدانكه تو را كه آفریده اند از دو چیز آفریده اند: یكی این كالبد ظاهر كه آنرا تن گویند، و ویرا به چشم ظاهر میتوان دید؛ و یكی معنی باطن، كه آنرا نفس گویند و جان گویند و دل گویند، و آنرا ببصیرت باطن توان شناخت، و بچشم ظاهر نتوان دید، و حقیقت تو آن معنی باطنست، و هر چه جز آنست همه تبع [تابع و پیرو] ویست و لشگر و خدمتگار ویست، و ما آنرا نام دل خواهیم نهاد. و چون حدیث دل كنیم بدانكه آن حقیقت آدمی را میخواهیم كه گاه آنرا روح گویند و گاه نفس، و بدین دل نه آن گوشت پاره میخواهیم كه در سینه نهاده است از جانب چپ، كه آنرا قدری نباشد، و آن ستوران را نیز باشد و مرده را باشد و آنرا بچشم ظاهر بتوان دید، و هرچه آنرا بدین چشم بتوان دید از این عالم باشد كه آنرا عالم شهادت گویند.
و حقیقت دل ازین عالم نیست، و بدین عالم غریب آمده است، و براه گذر آمده است، و آن گوشت پارهٔ ظاهر مركب و آلت ویست، و همه اعضاء تن لشكر ویند، و پادشاه جمله تن ویست، و معرفت خدای تعالی و مشاهدت جمال حضرت وی صفت ویست، و تكلیف بر ویست، و خطاب باویست، و عتاب و عقاب بر ویست، و سعادت و شقاوت اصلی ویراست و تن اندرین همه تبع ویست، و معرفت حقیقت وی و معرفت صفات وی كلید معرفت خدای تعالی است، جهد آن كن تا وی را بشناسی كه آن گوهر عزیز است، و از گوهر فرشتگانست، و معدن اصلی وی حضرت الهیت است: از آنجا آمده است، و بآنجا باز خواهد رفت. و اینجا بغربت آمده است، و بتجارت و حراثت آمده است، و پس از این معنی تجارت و حراثت [زراعت] را بشناسی، انشاء الله تعالی.