چگونگی احتساب - ۲
و گویند كه نقش انگشتری لقمن این بود كه: «پوشیدن آنچه دیدی بعیان [ظاهر- آشكارا]، اولیتر از رسوا كردن بگمان»؛
درجهٔ دوم تعریف است: كه باشد كه كسی كاری كند و نمی داند كه نشاید، كه روستایی در مسجد نماز كند و ركوع و سجود تمام بجای نیاورد، پا در كفش او نجاست بود و نداند، اگر دانستی كه این نماز درست نیست خود نكردی، پس او را بباید آموخت. و ادب آن اینست كه بلطف آموزد تا او رنجور نشود: كه رنجانیدن مسلمانان بی ضرورتی نشاید و هر كرا چیزی بیاموختی، او را بجهل و نادانی صفت كردی و عیب او فرا چشم او داشتی، و این جراحت را بی مرهمی احتمال نتوان كرد، و مرهم آن بود كه عذری فرا پیش داری و گویی كه: هر كه از مادر بزاید عالم نبود: لیكن بیاموزد، و هر كه نداند تقصیری بود كه از مادر و پدر و اوستاد باشد. مگر كه در ناحیت شما كسی نیست كه بشما آموزد؟
و باین و امثال این دل او خوش كند: و هر كه چنین نكند تا كسی برنجد، و مثل او چون كسی بود كه خون از جامه ببول می شوید، یا خواهد كه خیری بكند و شری كرده باشد!
درجهٔ سیم وعظ و نصیحت بود- برفق نه بعنف-، كه چون داند كه حرامست، در تعریف فایده نبود، تخویف باید كرد، و لطف درین آن باشد كه مثلا چون كسی غیبت می كند، گوید كیست از ما كه در وی عیبی نیست؟ پس بخویشتن مشغول بودن اولیتر! یا خبری برخواند در غیبت. و اینجا آفتی عظیم است كه از آن سلامت نیابد الا كسی كه موفق بود، چه در نصیحت كردن دو شرف است: یكی آنكه عز علم و ورع خویش اظهار كند، دیگر عز تحكم و علو رفعت خود بر آن كس نمودن، و این هر دو از دوستی جاه خیزد، و این طبع آدمی است،