Untitled Document

چگونگی احتساب - ۳

و غالب آن باشد كه او پندارد كه وعظ می دهد و طاعت شرع می دارد، و بحقیقت طاعت شهوت و جاه داشته است، و معصیت كه بر وی رفته است، از آنچه آنكس میكند، باشد كه بتر بود، و باید كه بخود نظر كند: اگر توبهٔ آنكس از سر نصیحت دیگری دوستر دارد از آنكه از نصیحت او، و نصیحت خود را كاره است، خود نصیحت او را مسلم است، و اگر آن دوستر دارد كه بقول او دست بدارد، باید كه از خدای ترسد. چه بیم آنست كه بدین نصیحت بخود دعوت می كند نه بحق؛ داود طایی را گفتند: چگویی كه كسی در نزدیک سلطان شود و حسبت كند؟ گفت: ترسم كه بتازیانه بزنندش، گفتند: قوت آن دارد، گفت: ترسم كه بكشندش، گفتند: قوت آن دارد، گفت: ترسم از آن علت عظیم ترین، و آن عجبست.

بوسلیمان دارانی گفت: بر فلان خلیفه انكار خواستم كرد، و دانستم كه بكشد، و از آن نترسیدم، ولیكن مردمان بسیار بودند، ترسیدم كه خلق مرا بینند در آن صدق و صلابت، و آن نظر خلق در دل من شیرین شود، آنگاه بی اخلاص كشته شوم!

درجه چهارم سخن درشت گفتن است، و در این دو ادب است: یكی آنكه تا بتلطف میتواند گفت و كفایت بود، درشت نگوید، و دیگر آنكه فحش نگوید، و جز راست نگوید، و جز ظالم و فاسق و احمق نگوید، كه هر كه معصیت كند احمق بود: كه رسول گفت -علیه السلام-: «زیرک آنست كه حساب خود برگیرد و سوی مرگ مینگرد و احمق آن بود كه از پس هوای خود شود و خویشتن را عشوه دهد [گول زند]، و امید دارد كه ازو در گذارند»؛ و سخن درشت آن وقت روا بود كه داند كه فایدهٔ خواهد داد، چون داند كه فایده نكند، روی ترش كند و بچشم حقارت بوی نگرد و ازو اعراض كند؛