پیدا كردن آفات طمع و حرص و فایدهٔ قناعت - ۳
ترا گفتم بر گذشته اندوه مخور و گفتم محال باور مكن، بدانكه پر و بال و گوشت من ده مثقال نباشد، اندر شكم من دو مروارید چهل مثقال چگونه صورت بندد و اگر بودی چون از دست تو بشد غم خوردن چه فایده؟! این بگفت و بپرید؛ و این مثل برای آن گفته همی آید تا معلوم شود كه چون طمع پدید آید همه محالات باور كند. و ابن السماک- رحمة الله علیه- گوید: طمع رسنی است بر گردن و بندی است بر پای رسن از گردن خود بیرون كن تا بند از پای برخیزد.
«نوع دیگر از نصایح» پیر طریقت شیخ بزرگوار «خواجه عبدالله انصاری - ۱
الٰهی نه ظالمی كه گویم زینهار، و نه مرا بر تو حقی كه گویم بیار كار تو داری میدار این بر داشته خود را فرو مگذار، درویش آب در چاه دارد، و نان در غیب نه تمنا در سر و نه زر در جیب، جوینده گوینده است و یابنده خاموش گفت نوشیست همه زهر و خاموشی زهریست همه نوش. هر چه بزبان آید بزیان آید، نفس بت است و قبول خلق زنار جمله حقیقت بگفتم بیكیار، محبت با محنت قرین است عاشق را بلا در پیش و دیگرانرا در كمین است، توحید آن نیست كه او را یگانه دانی توحید آنست كه او را یگانه باشی، آنچه تراست ندانم روزئ كیست و آنچه روزئ تست ندانم در دست كیست،
الٰهی اگر من بمیرم در مملكت خلل آید و مرا دیر ازین جهان بدل آید كه من در مملكت بكارم و از دو كیتی یادگارم، از حسین منصور حلاج پرسیدند كه محبت چیست گفت (اولها حبل و آخرها قتل) اول رسنست و آخر دار اگر سر این داری دار و اگر نه در گذار.