Untitled Document

غیبت بچشم و دست و اشارت - ۲

 لیكن چون چنین نبود نفاق نیز با وی بهم بود كه خویشتن بپارسایی فرا نموده باشد و بغیبت ناكردن تا از معصیت دور شود و وی بجهل خود پندارد كه غیبت نكرده است: و باشد كه كسی غیبت كند، ویرا گوید: «خاموش غیبت مكن» و بدل آنرا كاره نبود – هم منافق و هم غیبت كرده باشد: كه غیبت شنونده هم در غیبت شریک است مگر كه بدل كاره باشد.

یک روز ابوبكر و عمر –رضی الله عنهما- بهم میشدند، یک دیگر را گفتند: «فلان بسیار خسبد»، پس از رسول -علیه السلام- نان خورشی خواستند، گفت: شما نان بخوردید، گفتند نمی دانیم كه ما چه خوردیم، گفت بلی گوشت برادر خویش خوردید، هر دو را فراهم گرفت: یكی گفته بود و دیگر شنیده بود، و اگر بدل كاره نباشد و بچشم یا بدست اشارت كند كه خاموش، هم تقصیر كرده باشد، باید كه بجد و صریح گوید تا اندر حق غایب مقصر نبود، كه اندر خبرست كه: «هر كه برادر مسلمانرا غیبت كند و وی نصرت نكند و وی را فرو گذارد، حق تعالی وی را فرو گذارد اندر وقتی كه حاجتمند بود».

اندر ریاضت نفس و طهارت از خوی بد

 و ما در این اصل فضل خوی نیكو بگوئیم، پس حقیقت خوی نیكو پیدا كنیم، كه خوی نیكو بدست آوردن ممكن است بریاضت، پس طریق آن بگوئیم كه چیست، پس علامت خوی بد بگوئیم، پس تدبیر آنكه كسی عیب خود بشناسد بگوئیم، پس علامت خوی نیكو پیدا كنیم، پس طریق پروردن كودكان و تربیت ایشان بگوئیم، پس راه مجاهدت مرید اندر ابتدای این كار پیدا كنیم، و فضل و ثواب خوی نیكو را بگوئیم، انشاء الله تعالی.