پیدا كردن معنی شوق بخدای تعالی - ۲
و اگر كسی بسیار بداند آنچه مانده باشد زیادت بود، چه معلومات ویرا نهایت نیست و تا همه را نداند جمال حضرت در نیافته باشد، و این آدمی را نه درین جهان ممكن است و نه در آن جهان، كه هرگز علم آدمی بی نهایت نشود؛ پس هر چند كه در آخرت دیدار می افزاید لذت می افزاید، و آن بی نهایت بود، چون نظر دل بدان بود كه حاضر است حال همه فرخ و شادی بود بدان، و آنرا انس گویند، و چون نظر بدان بود كه مانده است حال دل تقاضا و طلب بود و آنرا شوق گویند، و این شوق را آخر نیست نه در این جهان و نه در آن جهان، و همیشه در آخرت می گویند: «ربنا اتمم لنا نورنا [پروردگارا روشنی را برای ما كامل كن]»، چه هر چه آشكارا میشود از جمال حضرت الهیت همه انوار بود و ایشان را طلب تمامی آن میباشد ولكن بارگاه ندارند، كه كس خدای را بكمال جز خدای نشناسد، چون بكمال نتوان شناخت بكمال هم نتوان دید، لكن مشتاقان را راه گشاده بود تا بر دوام آن كشف و آن دیدار می افزاید، حقیقت لذت بی نهایت در بهشت این بود، و اگر نه این بودی همانا كه آگاهی لذت بشدی، كه هر چه دایم شد و دل فرا آن كرد از لذت آن آگاهی نیابد تا آنگاه كه تازه چیزی بوی می رسد. پس نعیم اهل بهشت هر لحظه تازه میشود چنانكه در حاضر گذشته را مختصر می بیند، كه هر روز زیادت بود. و از این اصل نیز معنی انس بشناختی كه انس اضافت حالت دلست باز آنچه حاضرست، چون التفات نكند بدانچه مانده است، چون التفات كند حالت شوق بود،