Untitled Document

در صفت سمع و بصر حضرت الله تعالی - ۶

حكایت در روضة الخلد میآرد كه رئیس بصره را باغی بود چنانكه حكام را میباشد روزی بدان باغ خود درآمد زن باغبانرا بسی با جمال دید چنانكه گل از رشک رخسارش پیراهن در تن قبا میكرد و غنچه خندانش زهد زاهدان هبا میكرد باغبانرا به بهانه از باغ بیرون فرستاد و زن را گفت: درهای باغ دربند آن ضعیفه دانست كه با او قصد بدی دارد لحظه در پس درختی پنهان شد و باز آمد گفت: درها بستم اما یک در مانده كه هر چند میكنم نمیتوانم بست گفت: آن كدام در ست گفت: آن در كه خداوند میبیند مرد چون این سخن بشنید پشیمان شد و توبه كرد بخانقاه درویشان رفت و یكی از دوستان حق گشت

حكایت عبدالله بن عمر رضی الله عنهما در راهی میرفت غلامی را دید كه گوسفندان نگاه میداشت گفت: ای غلام یكی ازین گوسفندان بفروش غلام گفت: این گوسفندان ازان من نیست من شبانم عبدالله بن عمر گفت: این امین ست بیا تا در امانت او را امتحان كنیم گفت: ای غلام یكی بفروش و خداوند گوسفندان را گوئی گرگ ببرد غلام تبسمی كرد و گفت: فاین الله پس خداوند كجاست یعنی خداوند غافل نیست میداند و میبیند قوله تعالی وما الله بغافل عما تعملون و قوله یعلم ما تبدون وما كنتم تكتمون

رباعی:

ای درد و نفس صد گنه از من دیده * و زلطف و كرم پرده من ندریده *

ای من تبر از هر كه بعالم تبرست * ای لطف تو از من تر آمرزیده *

الهی برحمت بی علت كه بر ما رحمت فرمائی و هر چه دیدی و نپسندی بكرم از ما درگذار.