Untitled Document

امیرالمومنین عثمان بن عفان رضی الله تعالی عنه - ۲

و ازانجمله آنست كه یكی از ثقات گفته است كه در طواف بودم نابینائی را دیدم كه طواف میكرد و میگفت خداوندا مرا بیامرز و گمان ندارم كه مرا بیامرزی گفتم سبحان الله در همچنین جائی چنین سخنی میگوئی گفت از من گناهی عظیم صادر شده است گفتم آن كدامست گفت آنروز كه عثمان را محاصره كرده بودند من با یكی از اصحاب خود سوگند خوردیم كه اگر عثمان رضی الله عنه كشته شود بر روی برهنه وی طپانچه ای زنیم چون وی را بكشتند بخانه وی در آمدیم و سر وی در كنار خواتون وی بود صاحب من با خواتون وی گفت كه روی وی را برهنه كن گفت مقصود چیست گفت سوگند خورده ام كه طپانچه بر روی برهنه وی زنم خواتون وی گفت هیچ نگاه نمیداری حق صحبت وی مر رسول را صلی الله علیه وسلم و تزویج وی مر دو دختر رسول را صلی الله علیه وسلم و تعداد فضائل دیگر وی كرد صاحب من شرم داشت و باز گشت من بان التفات ننمودم و طپانچه بر روی وی زدم خواتون وی گفت خدای تعالی گناه ترا نیامرزد و دو دست ترا خشک كناد و چشم ترا كور گرداناد والله كه هنوز از آستانه خانه وی بیرون نیامده بودم كه دست من خشک شد و چشم من كور گشت و گمان نمی برم كه خدای تعالی گناه مرا بیامرزد

و ازانجمله آنست كه چون عثمان را رضی الله عنه شهید ساختند جنیان سه روز بر بام مسجد رسول صلی الله علیه وسلم نوحه میكردند و در مرثیه وی ابیات میخواندند

و ازانجمله آنست كه عدی بن حاتم رضی الله عنه گفته است كه در روز قتل عثمان رضی الله عنه شنیدم كه گوینده ای میگفت ابشر ابن عفان بروح و ریحان و برب غیر غضبان ابشر ابن عفان بغفران و رضوان چون باز نگریستم هیچكس را ندیدم