Untitled Document

در معرفت الله تعالی - ۲

شعر

فكر در ذات حق روا نبود *  كانچه معلوم شد خدا نبود *

ذره نیست در همه عالم *  كه بهستی او كواه نه بود *

حضرتی را كه كس ندانستش *  فكر آنجا بجز خطا نبود  *

بدانكه اگر چه بعضی جایز شمرده اند و گفته اند كه میشاید حق تعالی بنده را بحقیقت ذات خود دانا گرداند اما هیچ كس نشان باز نداد و اگر دانست خود را دانست

شعر

ای حضرت عزت تو والا * از گفت بكوی لا والا  *

ای كون و مكان زپای تا فرق * در بحر محیط مشیت غرق *

اما حق معرفت حق سبحانه و تعالی و حدّ شناخت وی كه شرع بان ناطق و بفن بان واردست آنست كه ذات پاک او را بدوازده صفت بشناسی كه ده ازان صفات ثبوتی ست یعنی آن صفت ذات او را هست و ثابت ست و دو صفت تنزیهی و اگر چه صفات تنزیهی كه ذات او تعالی و تقدس ازان منزه و پاک ست بسیارست اما كل آنها درین دو صفت داخل ست بس

در بیان آن چیزهایی كه كشتن آن در نماز مباحست - ۱

و در (ملتقی البحار) آورده كه اجماع صحابه آنست كه در لواطه حدّست امّا بعضی گفته اند كه او را در پای دیواری نشانند دیوار بر زبر او افكنند تا هلاک شود و بعضی گفته اند كه در كنده ترین موضعها كنند تا آن وقت كه بمیرد و قول ابوبكر الصدّیق رضی الله عنه آنست كه هر دو را بآتش بسوزند و ابن عباس رضی الله عنهما گفته اند كه هر دو را از جایگاهی بلند فرود اندازند تا بمیرد و امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه گفته كه هر دو را حدّ بزنند و در (كنز) آورده كه در لواطه بقول ابوحنیفه تعزیر واجب آید و در (ملتقی البحار) آورده كه تعزیر تعلق رأی حاكم دارد حاكم عادل هر چه مصلحت داند چنان كند