Untitled Document

چگونگی احتساب است - ۳

بوسلیمان دارانی گفت: بر فلان خلیفه انكار خواستم كرد، و دانستم كه بكشد، و از آن نترسیدم، ولیكن مردمان بسیار بودند، ترسیدم كه خلق مرا بینند در آن صدق و صلابت، و آن نظر خلق در دل من شیرین شود، آنگاه بی اخلاص كشته شوم!

درجه چهارم سخن درشت گفتن است، و در این دو ادب است: یكی آنكه تا بتلطف میتواند گفت و كفایت بود، درشت نگوید، و دیگر آنكه فحش نگوید، و جز راست نگوید، و جز ظالم و فاسق و احمق نگوید، كه هر كه معصیت كند احمق بود: كه رسول گفت -علیه السلام-: «زیرک آنست كه حساب خود برگیرد و سوی مرگ مینگرد و احمق آن بود كه از پس هوای خود شود و خویشتن را عشوه دهد [گول زند]، و امید دارد كه ازو در گذارند»؛ و سخن درشت آن وقت روا بود كه داند كه فایدهٔ خواهد داد، چون داند كه فایده نكند، روی ترش كند و بچشم حقارت بوی نگرد و ازو اعراض كند؛

درجه پنجم تغیر كردن بدست، و در این دو ادبست: یكی آنكه تا تواند آنكس را فرماید كه تغیر كند، مثلا او را گوید تا درز جامهٔ دیبا باز كند، و از زمین غصب بیرون شود و خمر بریزد، و از فرش دیبا برخیزد، و اگر جنب است از مسجد بیرون شود؛ ادب دوم آنكه اگر ازین عاجز آید ویرا بیرون كند، و ادب این آنست كه بر كمترین اقتصار كند: چون دست تواند گرفت كه بیرون كند ریش نگیرد و پای نگیرد و نكشد و چون چنگ بیند بشكند و ریزه ریزه نكند، و درز آهسته باز كند تا بندرد، و جای شراب نشكند- اگر تواند كه بریزد- و اگر نتواند، روا باشد كه سنگی برو زند و بشكند، و حق آن مال باطل شود، و اگر آبگینهٔ سرتنگ باشد، و اگر بریختن مشغول شود او را بگیرند و بزنند، روا بود كه بشكند و بیكسو شود؛