Untitled Document

پیدا كردن حقیقت رضا و فضیلت آن - ۳

عمر بن عبدالعزیز گفت: شادی من در آنست كه تقدیرست، تا تقدیر چه بود؟ و گفتند چه خواهی؟ گفت آنچه وی قضا كرده است. ابن مسعود گوید: آتش خورم دوستر دارم از آنكه چیزی كه بود گویم كاشک نبودی یا چیزی كه نبود گویم كاشک بودی. و یكی از عباد بنی اسرائیل جهد بسیار كرد در عبادت روزگاری دراز، پس بخواب دید كه رفیق تو در بهشت فلان زنست، پس ویرا طلب كرد تا عبادت بیند از وی، نه نماز شب دید و نه روزهٔ روز مگر فرایض، گفت مرا بگوی كردار تو چیست، گفت اینكه دیدی، تا بسیاری الحاح كرد آخر یاد آورد و گفت یک خصلتكی در منست: كه اگر در بلا و بیماری باشم نخواهم كه در عافیت باشم و اگر در آفتاب باشم نخواهم كه در سایه باشم و اگر در سایه باشم نخواهم كه در آفتاب باشم، و بدانچه وی كند راضی باشم، عابد دست بر سر نهاد و گفت این خصلتكی نیست كه خصلتی بزرگست.

در توحید و توكل

بدانكه توكل از جملهٔ مقامات مقربان است و درجهٔ وی بزرگ، ولكن علم وی در نفس خویش باریک و مشكل است و عمل وی دشخوارست، و اشكال وی ازانست كه هر كه هیچ چیز را جز حق تعالیٰ در كارها اثری بیند در توحید وی نقصانست، و اگر جملهٔ اسباب نیز از میان برگیرد در شریعت طعن كرده باشد، و اگر اسباب را نیز مسببی نبیند با عقل خویش مكابره [خلاف و دشمنی كردن] كرده باشد، و چون بیند باشد كه بچیزی از اسباب توكل كند و در توحید نقصان افتد. پس شرح توكل چنانكه عقل و توحید و شرع در هم بگوید و میان همه جمع كند علمی غامض است و هر كسی نشناسد، و ما اول فضیلت توكل بگوییم، آنگاه حقیقت وی، آنگاه احوال و اعمال وی.